U3F.نقطه.یوسف جاودان فرد 021
نور نمیمونه پشته ابر بزا بشکنه اگه حالا خشکه برگا
نمیدونم چه رنگی شدی ولی خوب میدونم میشه گربه تنها
مهم نی که چی مد شه فردا تنهایی راهو میکنی با جفته دستا
میریم جلو دیوونه وار انتظار نمیکشی پشته خطا
را میرم فقط را میرم اینو بفهم که چی برات خواب دیدم
وقتی میکروفون دسته منه یه سمتی کیشو یه سمتی مات میرن
بال میزنیو فریاد مزنم به جرمه پرواز از خواب میپرم
جالبه که نشناختیم همو من تو رو تو عمق همین دریا میبرم
...................................................
چیزی تنت کن که همیشه اندازته مواظب باش چرخ وفلک نندازتت
گرم بپوش وقتی سرما زدت اگه رو کشتی بمونی میشه دریا زده
تلخ
باز قلمو میچرخونم یه ستون نلرزوندن میترسوننم
نمیدونم اینو میفهمونم یا نه احتمال میدم که میبخشونمت
اشکال بی رگ بودنه انگشتا جمع میشه یهو میرم تو لبت
نمیدونی اصلا کدوم طرفی من مطمعنم پسر کدوم طرفت
بالا پایین داره کله پر شی تو که متنفی باید حله گم شی
از بوی خون متنفرم ولی بدون چیزی نمیکنه متوقفم